یک شب جمعه در قطعات جدید بهشت زهرا روی سنگهای لحد نشستم و روی وضعیت مسلسل عکس گرفتم .
قبلش یک فال گرفتم . گفت . پنهان خورید باده که تحذیر می کنند . منهم پنهانی عکس می گرفتم .
یک شب جمعه بود که من در قطعات جدید بهشت زهرا پرسه می زدم و دوربینم را پایین و نزدیک کمربندم گرفته بودم و
با وضعیت مسلسل با زاویه نود عکس می گرفتم . شب این صورت عجیب و غریب را کنار زانوی زنی که ایستاده و بالای
پسر بچه دیدم . و همان شب یک برون فکنی عجیب و وحشتناک هم داشتم .
این عکسها را پس از تشیع جنازه پسر عمویم در اتاقم گرفتم . این یک قاب عکس خالی است . که تصویر من در آن منعکس
شده و هر دو تصویر بر روی آستین دست من افتاده است .
من اگر اراده کنم از این نوع عکسها می توانم بگیرم ولی این کار را نمی کنم چون اعتقاد دارم که باید بدون اراده فرد
عکس گرفت و تمرکز و تلقین و... استفاده نکرد. به صورتی که کنار صورت من ایجاد شده توجه کنید .